۱۳۸۹ فروردین ۶, جمعه

هویت یکی دیگر از بازداشت شدگان عاشورای خونین ۸۸ مشخص شد

ابوالفضل قاسمی از عصر عاشورا ربوده شده و تا کنون وضعیت وی نامعلوم است
جرس: بنا به گزارش اخبار ارسالی به شبکه جنبش راه سبز، هویت یکی دیگر از بازداشت شدگان حوادث عاشورای ۸۸ که از دانشجویان ارشد دانشگاه علامه طباطبایی می باشد، مشخص شد.
ابوالفضل قاسمی متولد ۱۳۶۰، دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد حقوق عمومی از دانشگاه علامه طباطبایی و فرزند یکی از جانبازان و اسرای جنگ هشت ساله ایران و عراق، عصر روز عاشورا (ششم دی)در حالی که از صحنه‏ درگیری ها فاصله داشته و در حال بازگشت به منزل خود بود، بازداشت شد و پس از گذشت سه ماه هنوز وضعیت پرونده‏ او مشخص نشده است.
این گزارش ارسالی خاطرنشان می سازد عدم آزادی نامبرده که هیچ گونه سابقه‏ فعالیت سیاسی در پرونده‏ خود ندارد، سبب نگرانی و تعجب خانواده‏ او شده است.
لازم به ذکر است کماکان هزاران تن از زندانیان ناشناس در بازداشتگاههای سراسر کشور در وضعیتی نامعلوم و بلاتکلیف به سر می برند و تهدیدات ماموران امنیتی و همچنین ناشناسی آنها و عدم دسترسی خانواده ها و بستگان آنها به رسانه ها، سازمانهای حقوق بشری و شبکه های اجتماعی و اطلاع رسانی، مشکلات زیادی در این زمینه ایجاد کرده است.

۱۳۸۹ فروردین ۴, چهارشنبه

نامه تکان‌دهنده سعید ملک‌پور از بند ۳۵۰ اوین

سعید ملک‌پور، در مهرماه سال ۸۷ بازداشت شد و از آن تاریخ در زندان اوین به سر می‌برد.
وی متولد خرداد ماه ١٣٥٤، فارغ التحصیل رشته مهندسی متالورژی از دانش‌گاه صنعتی شریف با سابقه‌ی کار کارشناسی در شرکت ایران خودرو، مرکز تحقیقات رازی‌ و یکی‌ از بازرسان شرکت گرما فلز بوده است. وی در سال گذشته موفق به اخذ پذیرش از دانش‌گاه ویکتوریا کانادا جهت ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد شد.
ملک‌پور در مهرماه سال ۸۷ پس از ورود به ایران بازداشت شد. وی از سال ۲۰۰۵ میلادی در کشور کانادا به طراحی‌ وب‌سایت اشتغال داشت.
این زندانی سیاسی در رابطه با پرونده‌ی موسوم به «مضلین ۲» مربوط به جرایم اینترنتی بازداشت شد. در اواخر سال ۸۷ گزارشی توسط گروهی که خود را از اعضای سپاه پاسداران معرفی می‌کرد منتشر شد. متن این اطلاعیه در خصوص متهمانی بود که عضو چندین «شبکه‌ی فساد اینترنتی» معرفی شده بودند.
مشابه این برخورد در اواخر سال ۸۸ با بازداشت گسترده فعالان حقوق بشر در سراسر ایران تکرار شد. این‌بار گزارش‌هایی با عنوان «نبرد سایبری سپاه پاسداران با گروه‌های فعال در پروژه بی‌ثبات‌سازی» و بازداشت اعضای «شبکه جنگ سایبری آمریکا» منتشر شد و رسانه‌های دولتی نیز در این زمینه برنامه‌هایی را پخش کردند.
نامه‌‌ی زیر، توسط سعید ملک‌پور نوشته شده است. وی بیش از ۱۷ ماه است که در زندان اوین به سر می‌برد و به خانواده وی اعلام شده است جلسه بعدی دادگاه او ۲۹ و ۳۰ فروردین‌ماه برگزار خواهد شد.
نامه سعید ملک‌پور
اینجانب سعید ملک‌پور در تاریخ ۸۷/۷/۱۳ توسط مامورین لباس شخصی سپاه، بدون حکم بازداشت و یا نشان دادن کارت شناسایی در اطراف میدان ونک دستگیر شدم. دستگیری به صورت آدم‌ ربایی بدون نشان دادن حکم بازداشت و کارت شناسایی صورت گرفت. پس از آن توسط چند مامور لباس شخصی در یک خودروی سواری بدون آرم، با چشم بند و دستبند، در قسمت عقب (صندلی عقب) قرار گرفتم. یک مامور با جثه بسیار بزرگ با آرنج وزن خود را روی گردن من انداخت و به زور سر مرا پایین نگه داشته بود و مرا به نقطه نامعلومی که به آن دفتر فنی می‌گفتند، منتقل کردند. در آنجا چندین مامور در حالی که چشم بند و دستبند داشتم مرا مورد ضرب و شتم و فحاشی شدید قرار دادند و به زور مجبورم کردند یک برگه قرار بازداشت و چند برگه که روی آن را پوشانیده بودند را امضا نمایم. با توجه به نحوه انتقال من به دفتر فنی و ضرب و شتم وارده، گردن من تا چندین روز درد می‌کرد و در اثر ضربات مشت و لگد و سیلی، تمام صورتم ورم کرده بود. پس از آن همان شب به بازداشتگاه دو – الف اوین منتقل شدم و در یک سلول انفرادی به ابعاد ۱.۷ در ۲ متری قرار گرفتم. خروج از سلول تنها به قصد ۲ بار هواخوری و چند بار در زمان‌های مشخص شده، آن هم با چشم بند امکان‌پذیر بود و تنها در سلول اجازه داشتم چشم بند از چشم بردارم.
به مدت ۳۲۰ روز تا تاریخ ۸۸/۵/۲۸ در سلول انفرادی بدون دسترسی به کتاب و روزنامه و هر گونه ارتباط با خارج از سلول به سر بردم. در سلول تنها یک مهر و یک جلد قرآن، یک بطری آب و ۳ عدد پتو به من داده شد. پس از آن به مدت ۱۲۴ روز تا تاریخ ۸۸/۹/۳۰ در بند عمومی دو – الف زندان اوین به سر بردم. در دوران انفرادی و عمومی هیچ‌گاه ملاقات هفتگی نداشتم و در طول ۴۴۴ روز بازداشت در بازداشتگاه دو – الف در تمامی ملاقات‌هایی که حداکثر به اندازه انگشت‌های یک دست بود، صحبت‌ها توسط یک مامور سپاه شنود می‌شد و ملاقات‌ها با حضور مامور همراه بود. تلفن هفتگی نیز در دوران انفرادی به من داده نشد و تمامی تلفن‌ها توسط کارکنان یا بازجوها شنود مستقیم می‌شد و هر گاه راجع به مسائل پرونده با خانواده‌ام صحبتی می‌کردم تلفن را قطع می‌کردند. در طول ۴۴۴ روز بازداشت در بازداشتگاه دو – الف بنا به دلایلی که ذیل عنوان می‌کنم هیچگاه امنیت جانی نداشتم و دائما احساس خطر جانی کرده و مورد تهدید بودم.
در تاریخ ۸۸/۹/۳۰ بر دیگر به سلول انفرادی این بار به بازداشتگاه ۲۴۰ اوین منتقل شدم و تا تاریخ ۸۸/۱۱/۱۹ یعنی ۴۸ روز دیگر در انفرادی بدون حق تماس و به تنهایی به سر بردم. از آن تاریخ تا کنون در بند عمومی زندان اوین، ابتدا در بند قرنطینه اندرزگاه ۷ و سپس در اندرزگاه ۳۵۰ به سر برده‌ام. تا کنون بیش از ۱۲ماه از ۱۷ ماه دوران بازداشت موقت من در سلول‌های انفرادی سپری شده و تا کنون هیچگاه اجازه ملاقات با وکیل به من داده نشده است. در طول بازداشت موقت، مخصوصا ماه‌های ابتدایی توسط گروه پدافند سایبری سپاه تحت انواع شکنجه‌های روحی روانی و جسمی قرار گرفته‌ام که برخی از این شکنجه‌ها در حضور بازپرس پرونده، آقای موسوی صورت گرفته است. بخش زیادی از اقاریر من، در اثر فشار، شکنجه روحی، روانی و جسمی ، تهدید خود و خانواده ام و وعده آزادی سریع در صورت اقرار به مطالب خلاف واقع، مطابق خواسته و دیکته بازجوها انجام گرفته است.
توضیح این که اقرارها در حضور بازپرس نیز با حضور بازجوها و تهدید به وخیم‌تر شدن شدت شکنجه‌ها، جهت جلوگیری از اعلام اقرار تحت فشار به بازپرس صورت می‌گرفت. گاهی هم تهدید می‌کردند که همسرم را دستگیر می‌کنند و در حضور من شکنجه می‌کنند. در چند ماه اول دستگیری بارها در ساعات مختلف شب و روز تحت بازجویی قرار می‌گرفتم که غالبا با کتک و ضرب و شتم شدید همراه می‌شد. شکنجه‌ها گاهی در دفتر فنی که خارج از زندان است و گاهی در اتاق بازجویی بازداشتگاه دو – الف انجام می‌شد.
اکثر اوقات شکنجه‌ها به صورت گروهی انجام می‌گرفت و در حالی که چشم بند و دست بند داشتم چند نفر با کابل، چماق، مشت و لگد و گاهی شلاق ضرباتی به سر و گردن و سایر اعضای بدنم می‌زدند. این کارها به منظور وادار ساختن من به نوشتن آن‌چه توسط بازجویان دیکته می‌شد و اجبار به بازی کردن نقش در مقابل دوربین طبق سناریو دلخواه و نوشته شده توسط آنان می‌بود. گاهی شکنجه‌ها توام با شوک الکتریکی بود که بسیار دردناک بوده و تا چند لحظه پس از آن امکان حرکت نداشتم. یک بار در اواخر مهرماه ۱۳۸۷ هم مرا در حالی که چشم بند به چشم داشتم برهنه کرده و تهدید به استعمال بطری آب کردند. در همان روزها و در یکی از بازجویی‌ها شدت ضربات مشت و لگد و کابل که به سر و صورتم زده می‌شد به قدری زیاد بود که تمامی صورتم ورم کرده و چندین بار زیر کتک بی‌هوش شدم که هر بار با پاشیدن آب به صورتم مرا به هوش می‌آوردند. آن شب مرا به سلولم برگرداندند. اواخر شب در زمان خاموشی احساس کردم که گوش من دچار خونریزی شده است. در سلول را کوبیدم کسی به سراغم نیامد. فردای آن روز مرا در حالیکه نیمه چپ بدنم بی‌حس بود و قادر به حرکت نبودم به درمانگاه اوین منتقل کردند. در درمانگاه اوین، دکتر پس از دیدن وضعیت من بر ضرورت انتقال من به بیمارستان تاکید کرد ولی مرا به سلولم برگرداندند و تا ساعت ۹ شب به حال خود رها شدم. ساعت ۹ شب به همراه ۳ نگهبان با دستبند و چشم بند به بیمارستان بقیه الله انتقال یافتم. در راه آن ۳ نفر به من گفتند که حق ندارم در بیمارستان نام خود را به زبان بیاورم و دستور دادند که خود را محمد سعیدی معرفی کنم و تهدید کردند در صورت سرپیچی از دستور به بازداشتگاه برگردانده شده و شکنجه سختی انتظارم را می‌کشد.
یکی از نگهبانان قبل از من به دیدن پزشک کشیک بخش اورژانس رفت و با او صحبت کرد و پس از چند دقیقه به دنبال او به اتاق پزشک وارد شدم. پزشک کشیک بدون هیچ‌گونه معاینه، آزمایش و عکس رادیوگرافی تنها عنوان کرد که ناراحتی من، ناراحتی اعصاب است و این را در برگه گزارش پزشکی وارد کرد و چند قرص اعصاب تجویز کرد. حتی وقتی من خواهش کردم حداقل گوشم را شست و شو کند دکتر گفت لازم نیست و من با همان حال و گوشی که لخته خون در آن خشک شده بود به بازداشتگاه برگردانده شدم. به مدت ۲۰ روز نیمه چپ بدنم بی‌حس بود و کنترل کمی روی ماهیچه‌های دست و پای چپم داشتم. بنابراین به سختی راه می‌رفتم. علاوه بر این شکنجه‌ها یک بار هم در تاریخ ۵ بهمن ۱۳۸۷ در دفتر فنی پس از ضرب و شتم جدید یکی از بازجوها با انبردست تهدید به کشیدن دندانم کرد که منجر به شکستن یکی از دندان‌هایم و در رفتن فکم در اثر لگد به صورتم شد. البته شکنجه‌های جسمی و بدنی، در مقابل شکنجه‌های روحی و روانی ناچیز بود.
زندان‌های طویل المدت انفرادی (بیش از یک سال) بدون حق تماس تلفنی و امکان ملاقات عزیزانم، تهدیدات مکرر به دستگیری و شکنجه همسر و خانواده‌ام در صورت عدم همکاری، تهدید به قتل و دادن اخبار دروغ از جمله دستگیر کردن همسرم و این قبیل تهدیدها باعث آشفتگی روحی و بحرانی شدن سلامت روان من شده بود. در انفرادی به هیچ کتاب یا رسانه‌ای دسترسی نداشتم و برای روزها با هیچ کس هم صحبت نبودم.
سخت گیری‌ها و فشارهای روحی و روانی به من و خانواده‌ام تا حدی پیش رفت که پس از رحلت پدرم در تاریخ ۲۶ اسفند ۱۳۸۷ و با وجود مطلع شدن مسئولین بازداشتگاه و دادسرای جرایم رایانه‌ای از فوت ایشان، مرا که هیچ تماس تلفنی با خانواده‌ام نداشتم، از این واقعه بی‌خبر نگه داشتند تا این که تقریبا ۴۰ روز پس از فوت پدرم، وقتی پس از چند ماه اجازه یک تماس ۵ دقیقه‌ای تلفنی با حضور و شنود مستقیم بازجوها به من داده شد، از فوت پدرم مطلع شدم.
وقتی یکی از بازجوها به نام مسعود گریه و زاری مرا شاهد شد وقیحانه قهقهه سر داده و شروع به تمسخر من کرد و با وجود خواهش فراوان من اجازه شرکت در مراسم چهلم پدرم نیز به من داده نشد. علاوه بر شکنجه‌های روحی و روانی، گروه بازجویی اطلاعات سپاه به طور غیرقانونی و غیرشرعی مبلغی از حساب کارت اعتباری من خرج کرده است که ادله قابل استنادی برای آن موجود است. همینطور حساب اینترنتی pay pal من نیز دست ایشان است که معلوم نیست چه بر سر آن آمده است. یکی دیگر از موارد شکنجه روحی، وادار کردن من به اجرای سناریوهای دیکته‌شده توسط بازجویان سپاه در مقابل دوربین و فیلم‌برداری اجباری از من بود. با این که تیم بازجویی به من قول داده بودند که فیلم‌ها هیچگاه از تلویزیون پخش نخواهد شد و این فیلم‌ها تنها جهت نمایش برای مسئولان نظام و با قصد گرفتن بودجه برای پروژه گرداب است، چند ماه بعد متوجه شدم که فیلم ها بدون پوشش صورت بارها در ایامی که خانواده ام داغدار پدر تازه درگذشته ام بوده اند، در تلویزیون سراسری به نمایش در آمده است. تیم بازجویی با وجود اطلاع از درگذشت پدرم و با وجود اطلاع از ناراحتی و تالم خانواده‌ام، دقیقاً در ایام برگزاری مراسم سوم تا هفتم درگذشت پدرم بارها این فیلم‌ها را پخش کرده که منجر به شدیدترین ضربات روحی به خانواده داغدارم خصوصا مادرم شد. به گونه‌ای که مادرم با دیدن تصاویر من در تلویزیون و آن اعترافات دروغین، دچار حمله قلبی گردید. برخی از مواردی که مرا مجبور به بیان آن در مقابل دوربین کرده بودند، مضحک و به دور از واقعیت بود که از نظر فنی اصلا امکان‌پذیر نمی‌باشد. برای مثال از من خواستند که در مقابل دوربین از خریداری یک نرم‌افزار از انگلستان و قرار دادن آن روی وب‌سایت خودم صحبت کنم. باید اضافه می‌کردم، در صورت بازدید اشخاص از این سایت، این نرم افزار بدون آگاهی وی، بر روی کامپیوتر او نصب شده و پس از آن کنترل وب کم کامپیوترش، حتی زمانی که کامپیوتر خاموش است به دست من می افتد! و به این ترتیب من از طریق اینترنت از اتاق خواب افراد فیلم تهیه می‌کردم! با این که من به بازجوها گفته بودم، چنین مسئله‌ای از نظر فنی امکان‌پذیر نیست، آنها پاسخ دادند کاری به این کارها نداشته باش!
شایان ذکر است که بازجوها در حضور بازپرس پرونده به من قول دادند که در صورت اجرای سناریوهای کذایی مطابق خواست آنان در مقابل دوربین، علاوه بر تبدیل قرار بازداشت به قرار کفالت یا وثیقه و آزادی من تا زمان دادرسی، حداکثر تخفیف در کیفرخواست برایم در نظر گرفته خواهد شد و حداکثر دو سال حبس در کیفرخواست برای من در نظر گرفته می شود و همچنین با چند برابر حساب شدن ایام حبس در سلول انفرادی، می‌توانم از آزادی مشروط استفاده کرده و به زندان بازنگردم.
این وعده ها بارها و بارها با ذکر قسم و قول های متعدد به من داده شد ولی بعد از پایان فیلم برداری هیچ کدام به اجرا نرسید. با توجه به موارد فوق، اینجانب در مدت بازداشت موقف، مطابق با بندهای ۱.۲.۳.۴.۵.۶.۷.۸.۹.۱۴.۱۵.۱۶،۱۷ و ماده ۱ قانون منع شکنجه مصوب ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۱ و بند ۷ قانون احترام به آزادی‌های مشروع و حفظ حقوق شهروندی مصوب سال ۱۳۸۳ مجلس شورای اسلامی، در معرض انواع شکنجه‌های روحی و روانی قرار داشته‌ام و مطابق با ماده ۴ قانون منع شکنجه، اقاریر من از درجه اعتبار ساقط است و عموم اعترافات من در اثر شکنجه و در جهت کاهش فشار وارده و حمایت از خانواده‌ام انجام گرفته است. هم اکنون ، یعنی در تاریخ ۸۸/۲۲/۱۲ بعد از گذشت بیش از ۱۷ ماه دوران بازداشت موقت کماکان بلاتکلیف بوده و تا کنون ملاقاتی با وکیل قانونی خود نداشته‌ام و اجازه ملاقات با ایشان به من داده نشده است. با توجه به نوع پرونده و حجم پرونده و نوع اتهامات وارده جهت نوشتن لایحه دفاعیه نیاز به استخدام کارشناس رایانه مورد وثوق قوه قضاییه و همچنین دسترسی کافی به کارشناس و وکیل قانونی خود در محیطی مجهز به امکانات فنی مناسب، مانند دسترسی به اینترنت دارم.
لذا تقاضامندم یا با تبدیل قرار من به کفالت یا وثیقه موافقت گردد و یا این امکانات در زندان برایم فراهم گردد.
سعید ملک پور

کمیته گزارشگران حقوق بشر

۱۳۸۹ فروردین ۲, دوشنبه

هفت ـ هشت سين ِ رهبری و غلام

۱۳۸۹ فروردین ۱, یکشنبه

پیام شاهزاده رضا پهلوی به مناسبت سال نو

۱۳۸۸ اسفند ۲۷, پنجشنبه

عکسی از یکی از آسیب دیدگان چهارشنبه سوری سبز

دانشجوی وبلاگ نویس دربند 2 الف سپاه و تحت فشار

خانواده حسین رونقی ملکی دانشجو و وبلاگ‌نویس بازداشتی که از آذر ماه در زندان به سر می‌برد، در مراجعه به مراجع قضایی با برخورد بد مسئولان مواجه شده و موفق به دریافت خبری از فرزند خود نمی‌شوند.
به گزارش خبرنگار رهانا، پدر و مادر رونقی که از شهرستان برای پیگیری وضعیت فرزندشان به تهران می‌‌آیند، فارسی را به خوبی نمی‌توانند صحبت کنند. آن‌ها روزها از ساعات اولیه صبح در مقابل دفتر دادستانی تهران می‌نشینند، تا موفق به دیدار دادستان تهران بشوند، اما این پدر و مادر پیر تبریزی از سوی ماموران مورد طعنه قرار گرفته و به خاطر فارسی بلد نبودنشان مورد تمسخر قرار می‌گیرند و دست انداخته می‌شوند. به طوری که شاهدان این صحنه‌ها به شدت ابراز تاسف می‌کنند.
آن‌ها هر روز تا ساعت ۹ شب به انتظار ملاقات با دادستان می‌مانند، اما به آن‌ها جوابی داده نمی‌شود و دادستان تهران، عباس جعفری دولت‌آبادی حاضر به دیدن آن‌ها نمی‌شود.
این در حالی است که حسین رونقی ملکی از آذر ماه بازداشت و در بند ۲ الف سپاه تحت شدیدترین فشارهای روحی و جسمی برای اخذ اعتراف‌ها قرار دارد. وی تنها سه هفته قبل اجازه‌ی ملاقات به پدر و مادرش را پیدا کرده است.
در همین حال رسانه‌های دولتی در طی روزهای گذشته با همکاری نهادهای امنیتی و سایت گرداب اقدام به طرح اتهامات بی‌پایه اساس برای وی و دیگر فعالین حقوق بشر کرده و قبل از شروع هر دادگاهی به ایراد اتهامات سنگین علیه وی پرداخته‌اند.

صدور حکم اعدام برای عبدالرضا قنبری یکی دیگر از بازداشت شدگان روز عاشورا

عبدالرضا قنبری که در یکی از دادگاه های بعد از روز عاشورا به خاطر شرکت در تجمعات روز عاشورا به محاربه متهم شده بود ، با حکم قاضی صلواتی به اعدام محکوم شده است. کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران اطلاع حاصل کرده که قنبری از حق دادرسی عادلانه محروم بوده و امکان انتخاب و گفتگو با وکیل و تنظیم لایحه دفاعیه را نداشته است.
کمپین بین المللی حقوق بشر از مقامات قوه قضاییه ایران می خواهد که شرایط دادرسی عادلانه و از جمله دسترسی آزاد به وکیل تعیینی را برای افرادی همچون عبدالرضا قنبری فراهم کند و از تعجیل برای به چوبه دار سپردن افرادی که اتهامات مطرح شده علیه آنها با مجازات های تعیین هیچ تناسبی ندارد خودداری کنند. با توجه به ماهیت غیرقابل بازگشت حکم اعدام و نیز شایبه جدی نسبت به ماهیت سیاسی بسیاری از احکام صادر شده بعد از انتخابات ۲۲ خرداد سال گذشته، اشتیاق قضات قوه قضاییه ایران برای صدور حکم محاربه و یا اعدام شگفت انگیز به نظر می رسد.
در روز هشتم بهمن دو تن از متهمان سیاسی زندانی به نام آرش رحمانی پور ومحمدرضا علی زمانی درحالی که وکیل و نیز خانواده آنها خبری از زمان اجرای حکم نداشتند در کمال ناباوری افکار عمومی اعدام شدند.
عاشورا که مذهبی ترین مناسبت مذهبی در ایران به شمار می رود امسال به یکی از خونین ترین روزهای سال تبدیل شد به نحوی که حداقل ۷ نفر کشته شده و صدها نفر نیز بازداشت شدند. عباس جعفری دولت آبادی همچنین گفته است که برای ۲۵۰ بازداشت شده روز عاشورا کیفرخواست صادر شده که بسیاری از آنها دادگاهی شده‌اند.
عبدالرضا قنبری ۴۲ سال دارد و ساکن محله فقیر نشین قیام دشت ورامین میباشد. عبدالرضا قنبری معلم است و گفته می شود که تنها جرم او شرکت در اعتراضات مردمی روز عاشورا و شعار دادن علیه آیت الله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی است. وی پس از بازداشت در روز عاشورا در بند امنیتی « ۲-الف » وابسته به اطلاعات سپاه منتقل و نگهداری شده است. در تاریخ ۱۰ بهمن و بدون اطلاع خانواده و بدون اینکه امکان انتخاب وکیل داشته باشد و حتی در شرایطی که هیچگونه ملاقاتی با خانواده و وکیل تعیینی اش داشته باشد ، در دادگاهی به ریاست قاضی صلواتی حاضر و به شرکت در راهپیمایی روز عاشورا و برخی دیگر موضوعات اعتراف کرد. یکی از افرادی که از نزدیک پرونده وی را دنبال می کنند به کمپین گفت که این اعترافات تحت فشار وشکنجه از وی گرفته شده است. او تا کنون از وکیل محروم بوده و به تازگی به بندعمومی زندان انتقال پیدا کرده است.
پرونده قنبری هم اکنون مانند دیگر متهمانی که دادستان تهران به آن اشاره کرده در مرحله تجدید نظر است و بی اطلاعی خانواده از جزییات پرونده و فقدان امکان انتخاب وکیل تعیینی و به علاوه تصمیم دادگاه بر اعلام نکردن اسامی افراد محکوم شده به اعدام نگرانی جدی را در خصوص اجرای حکم وی و دیگر افراد دستگیر شده درجریان تجمعات پس از انتخابات افزایش داده است.
روز دوشنبه عباس جعفری دولت آبادی دادستان تهران پس از دیدار با آیت الله نوری همدانی در قم گفت که حکم شش تن از متهمان حوادث روز عاشورا صادر شده و در مرحله تجدید نظر است. اگر چه پیش تر از آن دادستانی اعلام کرده بود که برای یازده تن از بازداشت شدگان روز عاشورا درخواست اعدام کرده است. دادستان تهران همچنین گفته است که قوه قضاییه دادستان تهران افزوده که قوه قضائیه تنها اعضای «گروهک‌ها‌ و سازمان‌های ضدانقلاب» را محاکمه کرده و افراد «نادم» از اقدامات خود را آزاد کرده است. دادستان تهران جزییاتی در خصوص چگونگی رابطه افراد یاد شده با این سازمان را منتشرنشده است.

۱۳۸۸ اسفند ۲۶, چهارشنبه

گزارش صداي آمريكا در مورد چهارشنبه سوري

گزارشی کوتاه از چهارشنبه سوري

شيراز – 25 اسفند - در دروازه شيراز – خيابان مرداويج و چهار راه رسالت ( كه طي سي سال گذشته همه ساله محل چهارشنبه سوري و در گيري بود) حدود 5000 نفر از مردم با شعار مرگ بر ديكتاتور و با آتش زدن عكس هاي خامنه اي و احمدي نژاد تظاهرات كرده و از روي بته هاي عكس سران رژيم پريدند . مردم شجاعانه با ترقه و آتش با مزدوران سواره و مسلح نيروي انتظامي به مقابله پرداختند .
نيروهاي انتظامي با خود روهايي كه جلوي آنها شبيه بلدوزر است حمله كرده و آتش ها را جمع كرده و ماشين هاي پارك شده را له مي كردند ولي حريف مردم نميشدند .
*****************
بروجرد – 25 اسفند – ساعت 20 در شهر بروجرد درگیری شدیدی بین نیروهای سپاه و بسیج و مردم شروع شده و مردم با سنگ و شعارهاي مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنه اي به مقابله با مامورین پرداخته اند. هم اکنون درگیری در خیابان تختی و نزدیکی تپه چوقا در جریان است. مرتب بر تعداد مردم افزوده میشود.تعدادی از جوانان دستگیر شده اند.
مزدوران بسيج و لباس شخصي به سركردگي مزدور شناخته شده اي بنام رضا بوربور با سنگ بخانه هاي مردم حمله كرده و شيشه هاي آنها را ميشكنند .
*****************
تهران – 25 اسفند – ساعت 2215 – تعدادي ازجوانان بر اثر درگيري با مزدوران مجروح شده و به بيمارستان اميرالمومنين در غرب نازي آباد منتقل شده اند . مردم در مقابل اين بيمارستان براي جلوگيري از ربوده شدن مجروحين تجمع كرده اند و با نيروي انتظامي در اين محل درگير ميباشند
*****************
کرج غروب سه شنبه 25 اسفند از حوالی ساعت 20:00 مردم و جوانان کرج در نقاط مختلف شهر به خیابانها سازیر شده اند بطوری که خیابانها مملو از جمعیت است. صدهای شدید انفجار ترقه هم جا را فرا گرفته است. جوانان به سوی نیروهای سرکوبگر ترقه ها پرتاب می کنند و در حال حاضر در منطقه عظیمیه کرج در گیری شدید بین جوانان و نیروهای سرکوبگر در جریان است و در چند مورد نیروهای سرکوبگر مجبور به فرار شدند و یک جنگ وگریز بین جوانان نیروی انتظامی ادامه دارد.
نیروهای سرکوبگر از بعد از ظهر در میادین شهر مستقر شدند و در مواردی با موتورهای خود اقدام به مانور برای ایجاد رعب و وحشت می کنند. اما تعداد جمعیت به حدی زیاد است که هر گونه قدرت عمل را از نیروهای سرکوبگر گرفته شده است.
****************
اصفهان 25اسفند – ساعت 22 – در فلكه فلسطين در شهر اصفهان درگيري شديدي بين مردم و نيروهاي لباس شخصي و انتظامي جريان دارد . لامپهاي منطقه توسط شهرداري خاموش شده است ودر تاريكي مردم و جوانان با شعار مرگ بر خامنه اي و پرتاب فشفشه و ترقه از خودشان دفاع ميكنند .

۱۳۸۸ اسفند ۲۵, سه‌شنبه

آتیش بزن-برای چهارشنبه سوری

۱۳۸۸ اسفند ۲۴, دوشنبه

12 فروردين بگوييم: "جمهوری اسلامی نه!" يك "نه بزرگ" به استبداد دينی بدهكاريم!


اصلا" تفاوتي نمي كند كه عده اي از منتقدان نظام همچنان بگويند اين نظام، "جمهوري اسلامي حقيقي" نيست و جمهوري اسلامي حقيقي جر ديگري بود و يا حاكمان و دولتمردان كودتايي هم برعكس بگويند: اين نظام اصل است! چه نظام كنوني، جمهوري اسلامي حقيقي باشد يا نباشد، محكوم به شكست است و خوشبختانه با سرعت در سراشيبي سقوط حركت مي كند.
آنچه امروز بعد از سي و يك سال داوري مي توانيم درباره اين نوع حكومت ديني بگوييم، بسيار ساده و شفاف و روشن است: جمهوري اسلامي، روش حكومتي شكست خورده و فروبسته اي است كه ايرانيان را قرنها به عقب رانده است و توان اداره كشوري با تنوع قومي و فرهنگي سياسي مانند ايران را ندارد. اين نظام حكومتي، نمي تواند ضامن رفاه، آزادي، عدالت و استقلال كشور باشد. دخالت دين به عنوان ابزاري در دست حاكمان در عرصه هاي دولت و سياست و فرهنگ و اقتصاد و اجتماع، آن چنان خسارت بار بوده كه كسي در آن ترديدي ندارد و تقريبا" تمام آمارها و شاخصهاي موجود، سندهاي از كارفتادگي مطلق اين نظام استبدادي را جار مي زنند. اكنون جمهوري اسلامي سال 57 كه براي برپايي يك جامعه به اصطلاح آرماني بنا شده بود و بنا داشت دين را براي كمك به "پالايش دولت" به صحنه بياورد، خود به عنوان بزرگترين دليل خروج مردم از دين حكومتي است و نه براي دولت، كارآمدي باقي گذارده و نه براي دين، آبرو.
به زودي به سالروز رفراندوم 12 فروردين مي رسيم. روزي كه انتخابي ناگزير را با دو گزينه ساده "آري" و "خير" در مقابل ملتي به ستوه آمده گذاشتند و همان رفراندوم، تا به اينجا سند اسارتي سي و يك ساله را رقم زده است كه با نام دين، هر ستم و جنايت و خيانتي را از حكومتي ناتوان ببينيم. در اين سالها هزاران بار بر ملت اثبات شده كه جمهوريت و اسلاميت، دو بال همسان يك پرنده سالم نيستند. بلكه در اين سالها بال "اسلاميت نظام" روز به روز چاق تر و فربه تر شده و بال "جمهوريت" آن، كه از آغاز هم ناقص و لاغر بود، حالا ديگر به كلي از كار افتاده است. سالهاست آن پرنده ناقص الخلقه، با همان يك بال فربه اش، در آسماني خيالي به سوي آرمانشهري پيش مي رود كه شهروندان برگزيده اش، برگزيدگان نظام كنوني هستند؛ جماعتي بي ايمان و خائن. كساني كه چهره شان شبيه احمدي نژاد و مشائي و كلهر است و مرام شان مانند خامنه اي و مصباح و جنتي!
در سالروز رفراندوم 12 فروردين، ما در هر كجايي كه هستيم بايد بتوانيم صداي "نه بزرگ" و قاطعي باشيم به اين حكومت سي و يك ساله. 12 فروردين بايد "روز نه بزرگ" يك ملت باشد به جمهوري اسلامي! در اين روز بايد با صدايي رسا به دخالت دين در دولت "نه" بگوييم و نگذاريم آن اسارت سي و يك ساله، بيش از اين ادامه يابد. شايد لازم باشد پتيشن مشخصي در فضاي مجازي برپا كنيم، ايرانيان را به مشاركتي جدي و فراگير براي نظام مورد نظرشان فرا بخوانيم و از آحاد ملت دوباره بپرسيم "جمهوري اسلامي آري يا نه؟" و بلافاصله از مردم بپرسيم چه نوع حكومتي را براي ايران فردا پيشنهاد مي كنند و مي خواهند؟ بگذاريم جهانيان، صداي مدني ملتي به ستوه آمده را از وراي يك رفراندوم واقعي در دنياي اينترنت بشنوند. همه كنشگران از حالا آستين همت بالا بزنند براي برگزاري يك رفراندوم بزرگ.
به حرمت خون تمامي قربانيان اين سالها، تمامي زندگي هاي فنا شده، تمامي عشق ها و نسلهاي سوخته، به احترام تمامي اين سالهاي مظلوم كه سپري كرديم، همه ما يك "نه بزرگ" به جمهوري اسلامي و استبداد ديني برآمده از آن بدهكاريم. شايد بد نباشد روز دوازدهم فروردين را از حالا "روز نه بزرگ به جمهوري اسلامي" بناميم.
بابک داد

کاریکاتور، چهارشنبه سوری،فتوا خامنه ای

۱۳۸۸ اسفند ۲۳, یکشنبه

خامنه ای قابل تطهیر نیست

این روزها خط ظریفی در داخل و خارج از کشور برای ترمیم وجهه رهبر شروع به فعالیت نموده است. تئوریسین های جمهوری اسلامی دست به یک معامله زده اند تا با خرج کردن بعضی افراد و برخی نهادها، شخصیت در هم کوبیده شده رهبری را از ته چاه بیرون کشیده و شستشویش دهند.
پروژه «رهبر پاک کنی» نه با هدف ترمیم چهره وی نزد جنبش سبز، بلکه با هدف بازسازی جایگاه مخدوش شده رهبر نزد بدنه حکومت و هواداران ساده اندیش آن است. موضوعات فرعی دیگری به صحنه آورده می شوند تا در هیاهوی ایجاد شده، رهبری را به سایه امنی برده و دیگر آماج حملات نباشند.
در سناریوی «تطهیر رهبر» موضوعات زیر دنبال می شود:
اعتیاد رهبر شایعه است و وی پس از ترک سیگار و پیپ، دیگر حتی دخانیات هم استعمال نکرده است چه رسد به تریاک.
رهبر از نظر مالی بسیار پاک و منزه بوده و آلودگی مالی ندارد.
مجتبی طلبه ساده ای است که حتی یک پیکان قراضه هم نداشته و با موتورسیکلت تردد می کند و نقشی در قدرت ندارد.
دفتر رهبری، نهاد رهبری، بسیار پاک هستند و در فسادهای مالی وارد نشده اند.
شاهرودی، الیاس محمودی، مرتضوی، طائب و نظایر اینها افراد بسیار فاسد و متخلفی هستند که همه انحرافات زیر سر اینها است و دل رهبری هم از دستشان خون است.
ثروت افسانه ای رهبر و درآمد هنگفت وی از نفت شایعه ای بیش نیست.
در جریان تحولات پس از کودتا، ریزش داخلی نیروها بزرگترین مصیبتی است که نظام ولایت فقیه با آن درگیر بوده و آنرا تهدیدی استراتژیک برای خود می بیند. در راهکار اخیر، تلاش بر این است که مناطق اطراف رهبری را با رنگ سیاه بپوشانند تا «دایره رهبر» در میان اینهمه سیاهی، روشن ترین نقطه باشد، حتی اگر این نقطه «سفید» هم نباشد، که نیست، و خاکستری یا قهوه ای هم باشد، باز هم از سیاه، روشن تر خواهد بود.
جنبش سبز جنبشی روئین تن است که جز دموکراسی و آزادی، اندیشه دیگری ندارد و وجود هزاران انسان فرهیخته و فداکار در این جنبش، مانع از این می شود که جنبش را بتوان در چنبره چنین پروژه های سوخته ای گرفتار نمود. جنبش سبز بلوغ جنبش روشنفکری در ایران است که توانسته روشنفکری را به یک جنبش اجتماعی هوشمند تبدیل نماید. بر خلاف انقلاب 57 که روشنفکران در حاشیه ماندند و در بعضی موارد نیز مرعوب احساسات زودگذر شدند و در نتیجه ارتجاع و عقب ماندگی توانست پیروز میدان شده و قدرت را در دست بگیرد، جنبش اخیر آزادیخواهان ایرانی آنچنان در لایه های مختلف اجتماعی نهادینه شده است که صدای مترقی و مدرنی را می توان از کل جامعه شنید و امیدی روشن به فردا داشت. جنبش سبز در چالش با ارتجاع و قشری گری و بازگشت به گذشته، به پیروزی قاطعی رسیده و قلوب مردم و خانه های ایرانیان را سنگر شکست ناپذیر آزادی نموده است. نصیب ولایت فقیه شکست خورده نیز پادگانها و اوین و شکنجه گاهها و زندانها است که تبدیل به واپسین سنگرهای استبداد شده است.
جنبش سبز، فریب القاب و عناوین افراد را نمی خورد، پیشوندهایی نظیر دکتر و سردار و مقام امنیتی و امثالهم نقشی در اثبات حقانیت و درستی گفتار افراد ندارند، آنچه ارزش می یابد، محتوای اظهارنظرها است. هر تلاشی که در راستای استبداد ستیزی باشد تقدس می یابد و هر تلاشی که برای انحراف حرکت مردم ایران برنامه ریزی شده باشد محکوم به شکست است.
دشمن واقعی آزادی و حاکمیت اراده مردم، شخص خامنه ای است. ولایت فقیه بر آرای مردم و حق انتخاب آنها خط بطلان می کشد و بردگی و بندگی را تبلیغ می کند. باید به هر دهانی که برای تطهیر رهبر باز می شود خاک پاشید. چگونه می توان انسان بود و «مدح» دستان خون آلودی را نمود که بهترین جوانان ایران را در خیابانها و کهریزک ها و اوین ها به خاک افکند؟ چگونه می توان خامنه ای و مجتبی و نهاد رهبری فاسد و خونریز را مجیزگوئی کرد؟
خامنه ای نماد فرعونیت و تکبر است، وی همانند فردی که نتوانسته دیپلم دبیرستان را بگیرد ولی تصمیم می گیرد دوره دکترا را تدریس کند، به ناگهان مدرس «خارج فقه» شد بدون اینکه آنرا آموزش دیده باشد، اعلام مرجعیت نمود و فتوا صادر نمود بدون اینکه شرط مرجعیت داشته باشد، محمدی گلپایگانی را که بخاطر معشوقه 20 ساله انگلیسی اش از وزارت اطلاعات اخراج شده بود، حجازی را که بدلیل فساد مالی از وزارت اخراج شده بود و طائب را که بدلیل مسائل اخلاقی و جعل از وزارت اطلاعات اخراج شده بود را نزد خود آورده و اولی را به ریاست دفتر رهبری، دومی را به ریاست حفاظت اطلاعات رهبری و سومی را بریاست سازمان اطلاعات سپاه گمارد. موضوع اعتیاد وی به تریاک نیز، گرچه مسئله ای شخصی است، ولی برای تمام کسانی که در حکومت هستند امری بدیهی و آشکار است. اشتهای فوق العاده خامنه ای به ثروت که از بلعیدن امپراطوری بنیاد مستضعفان آغاز و با سلطه بر درآمدهای نفتی ادامه یافت موضوعی مستند و اثبات شده است. همانگونه که عطش شدید وی به قدرت سبب شد که ننگ ریاست جمهوری یک دلقک روان پریش را بپذیرد و حتی بخاطر بقای وی دست به کودتای انتخاباتی زده و مردم را وحشیانه و خونین سرکوب نماید.
رایحه مشام آزار و نفرت برانگیز تکبر و نخوت خامنه ای، عامل اصلی ریزش نیروهای نظام است و نمی توان با «پروژه» این تعفن را پنهان نمود. خامنه ای با نهایت تفرعن می فرماید که : «آنچه معتقد ماست، آنرا اعمال می کنیم» و وبسایت رسمی نهاد رهبری نیز با افتخار این سند اعلام دیکتاتوری را منتشر می کند و در عین حال عده ای مذبوحانه تلاش بر تطهیر وی دارند. تفکر همه دیکتاتورها این بوده که آنچه «معتقد» آنها است را «اعمال» کنند و این جمله بسیار مهم خامنه ای نیز اعترافی رسمی به همه جنایتهای «اعمال» شده است، از طراحی و اجرای کودتای خردادماه تا سرکوبهای خونین و جنایت کوی دانشگاه و کهریزک و اعدام بیگناهان، همه و همه «معتقد» خامنه ای بوده است. وی با صدای رسا اعلام می کند که فقط آنچه «معتقد» وی باشد در کشور اتفاق می افتد.

۱۳۸۸ اسفند ۲۲, شنبه

اهواز؛ ادامه اعدامها درملاعام وتبليغ براى حضور تماشاچی


صدور و اجرای احکام اعدام آن هم در ملا عام از مهمترین امور مورد اعتراض دولتها و ملتهای جهان است. گفته می شود اثرات مخرب روانی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی چنین اقداماتی نسل اندر نسل پا بر جا می ماند. لذا تشکلهای ضد اعدام در جهان سعی می کنند آنچه را "قتل به نام قانون" می نامند، افشا، محکوم و محدود کنند.
العربیه:هر مراسم اعدامى يك روز ودر يك محله انجام مى شود
عصر روز چهارشنبه 10-4- 2010 يک متهم بازداشتى در اهواز در ملاعام اعدام شد.
قرار است طی روزهای شنبه و يكشنبه ی آينده 13 و14 مارس 2010 نيز دو تن ديگر در همين شهر ملاعام به دار آويخته شوند.
اعدام صورت گرفته در روز چهارشنبه ۱۹ اسقند (10 مارس) به گزارش خبرگزاری هرانا (هيومن رايتس اكتيويتى نيوز اجنسي) در کوی رمضان اهواز انجام شد. هرانا به نقل از ايلنا (خبرگزاری کار ایران) گزارش داد "س. م." به اتهام قاچاق مواد مخدر اعدام گردید.
بنا بر گزارش های رسیده، حکم اعدام يک نفر دیگر به اتهام محاربه با خدا و رسول خدا در محل چهار راه سلمان فارسی (معروف به چهار راه نادری) در روز شنبه 13 مارس صورت می گیرد. روز يکشنبه 14 مارس نيز حکم اعدام فردی با اتهام قاچاق مواد مخدر در کوی مشعلی اهواز به اجرا در می آيد.
روزنامه های منتشر شده در این منطقه ی غالبا عرب نشین که تنها به زبان فارسی منتشر می شوند و از جمله روزنامه "فرهنگ جنوب" این گونه مراسم اعدام در انظار عمومی را "در راستای مبارزه بی امان با سارقین مسلح و سوداگران مرگ و مفسدین و تبهکاران" خوانده اند.
دادگستری استان خوزستان ضمن دعوت از مردم به منظور شرکت در این مراسم به "تمامی تبهکاران و مفسدین" اخطار نموده است که "از سرنوشت شوم این جنایتکاران عبرت گرفته و دنیا و آخرت خود را تباه نسازند".
در اعلاميه دادگستری بر "قاطعيت و سرعت" در روند بازجويى ها و صدور احكام تاكيد شده، از "حضور مدیران انقلابی و قضات شجاع و ولایتمدار" در مراسم سخن به ميان آمده و اطمينان داده شده است كه امنيت مراسم حفظ مى شود.
سایت دادگستری خوزستان نیز زمان و مکان اجرای احکام اعدام را اعلام کرده است.
گفتنی است صدور و اجرای احکام اعدام آن هم در ملا عام از مهمترین امور مورد اعتراض دولتها و ملتهای جهان است. گفته می شود اثرات مخرب روانی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی چنین اقداماتی نسل اندر نسل پا بر جا می ماند. لذا تشکلهای ضد اعدام در جهان سعی می کنند آنچه را "قتل به نام قانون" می نامند، افشا، محکوم و محدود کنند.
یادآور مى شود مسئولان قضائی اهواز پیش از این در روز سه شنبه 15 – 12- 2009 حکم اعدام یک متهم به سرقت مسلحانه را در" میدان سه راه " اهواز اجرا کردند. دو روز پیش از آن نیز در روز یکشنبه 13-12-2009 حکم اعدام " یک سارق مسلح " را درمنطقه پادادشهر اهواز اجرا کردند.
براساس گزارش خبرگزاری فارس در روز چهارشنبه 9-12-2009 نیزحکم اعدام " یک سارق مسلح" در اهواز و مراسم اعدام یکی از محکومان به قصاص نفس در مسجد سلیمان در شرق خوزستان در ملا عام اجرا شد.

۱۳۸۸ اسفند ۲۱, جمعه

ما آتش پرستیم!


آیت الله محسن مجتهد شبستری در خطبه‌ های نماز جمعه این هفته تبریز تصریح کرد:« جوانان و نوجوانان باید به این نکته مهم توجه داشته باشند که چنین عنوان‌هایی برای چهارشنبه آخر سال به طور کامل خرافی بوده و در هیچ منبع و کتابی به آن اشاره نشده است.» نماینده ولی فقیه در آذربایجان شرقی و امام جمعه تبریز گفت:« آیین های مربوط به چهارشنبه آخر سال خرافی بوده و در حقیقت تجدید آتش پرستی است.»
به یاد داریم که پیش از این هم آخوند مطهری، ما و پدران ما را به خاطر پاسداشت جشن زیبای چهارشنبه سوری احمق خوانده بود. سگ های هار اسلام نیز در آستانهء نوروز مرتب نیش های زهرآگین اسلامی خود را به رخ مردم می کشند:
« احمدی مقدم و سردار رادان رئیس و معاون پلیس جمهوری اسلامی خانواده‌ ها را تهدید کرده ‌اند در صورت دست زدن به هرنوع جهش و پرش مشکوک از روی آتش و سر و صدای شعارگونه گوشمالی خواهند شد. فرماندهان نیروی انتظامی به کسانی که خود را برای شرکت در جشن ‌های چهارشنبه سوری آماده می‌کنند هشدار دادند اگر در روز چهارشنبه آخر سال دست از پا خطا کنند باید منتظر تنبیهات سنگین و زندانهای طولانی باشند.»
کفتارهای اسلام در لباس امام و روحانی و آیت الله و حجت الاسلام و روضه خوان و هیئتی، بعلاوهء پاسدار و بسیجی و چماقدار و لباس شخصی که در جمهوری اسلامی اختراع شده اند، گمان برده اند در طی چهارده قرن که شمشیر الله بر گردن ما قرار داشته و ما را مجبور می کرده اند که شغال های بیابان های عربستان را بپرستیم، امروز روز نیز در بر همان پاشنه می چرخد و قادرند ملتی بیدار گشته از خواب قرون و اعصار را در پای الله و مزخرفات و یاوه ها و مضحکهء اسلام و قرآن به سجده وادارند. غافل از اینکه ایرانیان با جنبش آزادیخواهی خود بپا خاسته اند تا با آتش اهورایی هم جان خویش را گرم کنند و هم ریش و پشم وحوش مسلمان را بسوزانند. چهارشنبه سوری را گرامی می داریم زیرا که ما آتش پرستیم. ایرانیان اصیل و نژاده آتش پرستند.
منوچهر جمالی، فیلسوف و فرزانهء ایرانشهر، در بارهء جشن چهارشنبه سوری چنین می نویسد:
« درفرهنگ ایران، خود ِ خدا، تحول می یافت و میشد و میگشت. زندگی کردن در زمان، خدائی میشد. زندگی در زمان، پرستش میشد. پرستاری از زندگی در زمان، پرستیدن میشد. پرستیدن، درهزوارش، به معنای شاد کردن و شاد شدن ( شادونیتن ) است. و« شاده » نام ِخود خداست. شادونین، به معنای آنست که انسان، درشادشدن در زندگی در زمان،« خدا» میشود،« رام و فیروز» میشود. جشن چهارشنبه سوری، برشالوده این غایت بزرگ درایران، پیدایش یافته است.
آتش ، اصل روشنی (= بینش ) و گرمی (= مهر) است . گذرکردن از درون آتش از روز ِ« فیروز» به« روزهای رام و بهرام » که در پی میآیند، چه معنائی داشت؟ گذشتن از آتش، معنای تحول یافتن آتش به روشنی ( بینش و راستی ) و گرمی (مهر) را دارد .
« سور و عروسی و شادی»، جامه ایست که خدا برای وجود ما بریده و دوخته است. به عبارت دیگر، غایتِ گوهری ِ زندگی در گیتی، جشن عروسی انسان، یا انبازی و آمیزش او، با طبیعت و انسانها و خدا و معنا و گوهر چیزها در زمانست. این شناخت و مهرورزی و کشش بدان، ازکجا آمده است؟ این سراندیشه ایست که در فرهنگ ایران، در« جشن چهارشنبه سوری» به خود، شکل داده است، ولی در اثر مبارزاتی شدید و درازمدت، که با این « غایت »، معنا و محتوای آن شده، این پیوند میان جشن چهارشنبه سوری، و غایت زندگی در گیتی، فراموش ساخته شده است، ولی خود ِ آئین ِظاهری جشن، ازملت، نگاهداشته شده است. امروزه، رویکرد به سکولاریته یا« زندگانی زمانی»، آتشی است که از زیر خاکستر هزاره ها، ازهمین جشن و از جشنهای دیگر ایران، باز افروخته و شعله ور میشود.
سیمرغ، با زدن بالش، باد می وزد و آتش را میافروزد... با چهارشنبه سوری غایت زندگی،« سور و شادی » میشود... چهارشنبه سوری جشن ِپیدایشِ زمان و زندگی ِتازه از آهنگِ موسیقی و از گـرمیِ ِمهـر است.» پایان نقل قول.
جشن چهارشنبه سوری یک اتفاق ساده نیست. یک بازگشت ژرف به آینده است، یک گم شده ایست که باز یافته ایم. هرساله در جشن چهارشنبه سوری وجود و اصالت و گوهر ایرانی ِ خود را به خویشتن یادآوری می کنیم. یادآوری می کنیم که ما این چیزی که از ایرانیان ساخته اند نیستیم. ما بنده و برده و عبدالله نیستیم. تازی نیستیم. ما از جنس شغال های بیابان های حجاز نیستیم. این اسلام و استعمار عرب و آخوند مطلقاً هیچ ربطی به ما ایرانیان نداشت و ندارد. آن خدا و آن وحدانیت و جهان بینی ِ پروردهء آن از اساس بیگانه و متضاد و مغایر و متنافر با جهان سیمرغی و خدای خوشه ای ایرانیان بود. ایرانیان تخمهء هستی و زندگی و شادی و خرد جشن ساز را در درون خویش یافته بودند و همگام با ضربان قلب زمین و همنوا با آهنگ گردش کائنات می رقصیدند و بی هیچ واسطه ای، بی دخالت هیچ رسول و فرشته و ملائکه ای جان جهان را می نوشیدند و مست بادهء ناب، در مهر و همبستگی و هماهنگی با ذره ذرهء وجود، با باد و آتش و خاک و آب و گیاه در جشنی بی پایان و در پردیسی رنگارنگ و در آغوش تن گرم سیمرغ و در خدایگی ِ خود رستگار و سعادتمند بودند.
امروز به آشکارا مشاهده می کنیم که ایرانشهر، سرزمین اهورایی ما، سرتاسر قلمروی اهریمن گردیده است. زمانی که فردوسی پاکسرشت دریغ می دانست که ایران کنام پلنگان و شیران شود، اگر روزگار ما را دیده بود که فقط در تهران 28 هزار مسجد و حسینیه و هیئت مذهبی و تکیه و مهدیه و دارالقران کنام ددان و وحوش مسلمان گشته، ای بسا به مانند صادق هدایت شیر گاز(!) اتاق خوابش را باز می گذاشت و چنین بخت شوم و زندگی ِ نکبت بار و ایران اشغال شده توسط کفتاران مسلمان را لحظه ای تحمل نمی کرد.
( جالب اینجاست که اعجوبه های روشنفکری که دم از تبعیض در حکومت اسلام می زنند، شاکی اند که چرا سنی ها در تهران حتا یک مسجد ندارند. گویا رفع تبعیض زمانی صورت می گیرد که علاوه بر شغال های شیعهء مذهب حقنهء جعفری و اثنی عشری که قدم به قدم سرزمین اهورایی را کنام خود ساخته اند، انواع تروریست وهابی و سلفی و حنفی و علفی و شافعی و شیافی و حنبلی و چنبلی نیز هریک صدها مسجد و مقبره و مدرسهء اسلامی در تهران دایر کنند و پایتخت ایرانشهر را تبدیل کنند به« پارک وحش سرنگتی» تا به گمان ایشان عدالت برقرار شود. از خود هم نمی پرسند که در این صورت خودشان در میان این همه لانه و کنام وحوش چگونه می توانستند زندگی کنند؟)
باری، جشن چهارشنبه سوری افزون بر بنیادهای فرهنگی و تمدنی و آیینی ِ خود، اما امروز باری مبارزاتی با اشغالگران بیگانه پرست را نیز حمل می کند. امروز چهارشنبه سوری تنها و تنها آیین و جشن ایرانی است که اهریمن چشم دیدنش را ندارد. آیت الله ها و اسلامفروشان تاکنون به هیچ طریقی نتوانسته اند تحریفش کنند، لوثش کنند و معجونی اسلامی از آن بسازند. به همین دلیل است که چهارشنبه سوری همواره آماج تیرهای کینه و نفرت اسلامی و الهی ِ آیت الله ها بوده است. ما با جشن چهارشنبه سوری از هر داشتهء باستانی و کهن خود ایرانی تریم. ما با چهارشنبه سوری به اندازه ای به جان و گوهر ایرانی ِ خود نزدیک می شویم که اهریمن را به وحشت می اندازیم. ما با چهارشنبه سوری اهریمن را کلافه کرده ایم.
در فرهنگ ایران از اهریمن به یک دهان یاد شده است. اهریمن فقط و فقط یک دهان است. این اهریمن، این اسلام و آخوند همهء یادگارها و داشته ها و فروزه های نیک ما را بلعیده است، به جز جشن چهارشنبه سوری. حتا نوروز را هم با نهادن هرزنامهء قرآن بر سفرهء هفت سین و عبارات زشت عربی ِ حول حالنا الی احسن الحال... و حدیث و روایت هایی که از شغال های تازی نقل کرده و جعل کرده، آلوده کرده است.
اما اهریمن چهارشنبه سوری را هرگز نمی تواند ببلعد، چون دهانش خواهد سوخت. به شدت هم خواهد سوخت!

۱۳۸۸ اسفند ۲۰, پنجشنبه

مخالفان ما دشمن خدایند

تحلیل بوستون گلوب از وضعیت دادگاه های جمهوری اسلامی:یک مفهوم سنتی اسلامی در مورد حفاظت از ایمان و پیروان اسلام، اکنون در دست حاکمان ایران به سلاحی قضایی برای متهم کردن مخالفان به دشمنی با خدا و تهدید آنها به مجازات مرگ تبدیل شده است.
اتهام مطرح شده به عنوان "محاربه"- در عربی به معنای جنگ – باعث شکاف عمیق میان روحانیون حاکم بر ایران و علمای اسلامی شده است که اکنون می پرسند چگونه می توان مفهومی در مورد حفاظت از اسلام و مسلمانان را به ابزار مجازات معترضان سیاسی تبدیل کرد.
این مباحث هفته گذشته، پس از آن بالا گرفت که دادگاه تجدید نظر حکم اعدام محمد امین ولیان، دانشجوی20 ساله را به جرم محاربه تائید کرد؛ جرمی که درقوانین ایران به معنی "سرپیچی از دستور خدا"- یا دولت – تلقی شده و مجازات آن اعدام است.

حکم ولیان در حالی به یکی از مسائل جدید مورد بحث مخالفان تبدیل شده است که مقامات تظاهرات بیشتری را در ماه های گذشته سرکوب کردند.

به گفته وب سایت مخالفان دولت ایران، ولیان تنها به پرتاب سنگ به سوی نیروهای امنیتی در تظاهرات ضد دولتی ماه دسامبر اعتراف کرده است. روز یکشنیه دادستان تهران، عباس جعفری دولت آبادی، گفت این دانشجو هنوز می تواند تقاضای فرجام کند.
این موضوع خود نمایانگر شکاف عظیم درایران است. گروه های مخالف دولت ایران رهبری آن کشور را پس از آنچه تقلب در انتخابات می خوانند وخشونت های متعاقب آن، از نظر سیاسی ورشکسته می پندارند. اما حامیان سرسخت رژیم اسلامی رهبر را تنها به خدا پاسخگو می دانند.
عبداللهی ان نعیم، استاد فقه اسلامی دانشکده حقوق آتلانتا می گوید: "استفاده ازمفهوم محاربه برای دفاع از رژیم اقدام پلیدی به شمارا می آید. این به معنی دستکاری کامل در این مفهوم است."
هادی قائمی، مدیر اجرایی کمپین بین المللی برای حقوق بشر در ایران مستقر در نیویورک می گوید: "ولیان یکی از دوازده نفری است که به جرم محاربه محکوم شده اند."
صدها نفر دیگر هنوز در بازداشت هستند و در انتظار دادگاه هایی که به طور مستقیم توسط بنیادگرایان حاکم کنترل می شود، به سر می برند.
روزیکشنبه، خبرگزاری نیمه رسمی ایلنا در ایران گزارش داد که رئیس سابق دانشگاه تهران، محمد ملکی، به محاربه متهم شده است زیرا با گروه های خارجی تماس داشته و برای تضعیف نظام اسلامی تلاش می کرده است.
در ماه ژانویه، ایران دو مرد را به جرم محاربه به دار آویخت؛ جرم آنها توطئه برای سرنگونی "نظام اسلامی" و قتل و بمب گذاری بود. آنها ماهها قبل از انتخابات ژوئن دستگیر شده بودند ولی در تابستان گذشته، آن ها را در مقابل قضات دادگاهی که بیش از 100 نفر ازطرفدار اصلاحات و فعالان سیاسی و سیاستمداران در آن حضور داشتند قراردادند. برخی ازآنها به اعدام محکوم شدند، در حالی که بیش از 80 نفربه زندان هایی از شش ماه تا 15 سال محکوم شدند.
آیت الله احمد جنتی، روحانی تندرو، از اعدام ها را درخطبه نماز جمعه پخش در دی ماه در سراسر کشور حمایت کرد.
وی گفت: "اگر شما اکنون ضعف نشان بدهید، در آینده وضع بدتر خواهد شد. هیچ راهی برای رفعت اسلامی وجود ندارد".
با این حال، تعدادی ازمحققان مسلمان اطلاق مفاهیم قرآنی و سنتی مانند محاربه به مخالفین سیاسی را توجیه ناپذیر می دانند.
ان نعیم می گوید: "شما نمی توانید از این مفهوم در چهار چوب سیاسی استفاده کنید. این مفهوم ریشه در قرآن دارد و خواستار مرگ یا تبعید کسانی است که « با خدا» و حضرت محمد می جنگند و یا فساد را به جامعه می آوردند. بسیاری از علمای اسلامی نیز این مفهوم را برای کسانی که تعهدات جهانی را زیر پا می گذارند، به عنوان مثال کسانی که به قتل عمد غیر نظامیان در طول جنگ می پردازند، بکار می برند."
مقامات ایرانی، در گذشته این مفهوم را در مورد جدایی طلبان کرد و افرادی که دست به اسلحه برده بودند استفاده کرده است ولی این کاربرد نسبتا محدود بوده است.
برخی از وب سایت های مخالفین می گویند صدور رای اعدام به جرم محاربه برای ولیان بر اساس فتوای آیت الله مکارم شیرازی انجام شده است. وی این فتوا را انکار کرد.
مقامات قضایی ایران به طور علنی در مورد احکام اعدام یا زندان اظهار نظر نکردند ولی بالاترین مقامات کشور دائما مخالفان را به عنوان تهدیدی برای نظام اسلامی اعلام کرده اند.
فواز گرجس، استاد خاور میانه دانشگاه اقتصاد لندن می گوید: "این نشان می دهد که جامعه ایران تا چه حد قطبی شده است. دولت به استفاده ازمفاهیمی از اسلام متوسل شده که به دوران خیلی خاصی در تاریخ اسلام مربوط می شود."
منبع: بوستون گلوب- 9 مارس

خامنه‌ای: چیزى را که اعتقاد ماست، اعمال می‌کنیم

نسخه کامل‌تری از سخنان آیت‌الله خامنه‌ای در جمع نمایندگان مجلس خبرگان رهبری منتشر شده است. در این سخنان، به طرح مجمع تشخیص مصلحت نظام برای تغییراتی در نظارت بر انتخابات، به‌عنوان مسئله‌ای درجه دوم اشاره شده است.

دویچه وله:پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر رهبر جمهوری اسلامی، متن کامل‌تری از سخنان آیت‌الله خامنه‌ای در جمع خبرگان رهبری را منتشر کرده است.
خامنه‌ای در سخنان خود، بر روى «مسئله‌ى اصلى نظام و نقشه‌ى نظام و کلیت نظام» تأکید کرده است که نباید در آن "اهمال" شود. وی در عین حال طرح مجمع تشخیص مصلحت نظام برای تغییر در شیوه نظارت بر انتخابات و تشخیص صلاحیت را جزو «مسائل درجه‌ى دو» خوانده است. به گفته آیت‌الله خامنه‌ای، «حالا من دیدم مثلاً این روزها طرحى که در مجمع تشخیص است، مورد توجه است. البته معلوم است؛ این طرح وقتى که در مجمع تشخیص مطرح بشود، بالاخره نظر مجمع، نظر مشورتى است؛ این پیش ما خواهد آمد و آن چیزى را که معتقَد ماست، اعمال می‌کنیم و به‌عنوان سیاست کلى گفته می‌شود. شکى نیست که شوراى نگهبان وظائفى قانونى دارد. به این وظائف مصرّح در قانون اساسى - که نظارت بر انتخابات و تشخیص صلاحیت‌ها و این چیزهاست - باید تعرض نشود.»
به گفته خامنه‌ای، «این چیزها را می‌شود اصلاح کرد. یعنى این قضیه را نباید مسئله‌ى مورد بحث و مورد دعوا و نزاع قرار داد؛ این‌ها چیزهائى است که قابل اصلاح است.» به نظر رهبر جمهوری اسلامی، «ممکن است در آن‌جا (شورای نگهبان) یک کسى خطائى هم بکند؛ خطا قابل جبران است. این‌ها مسائل اصلى نیست؛ مسئله‌ى اصلى همین مسائلى است که در طول این هشت نه ماهِ بعد از انتخابات، محل اختلاف بوده است بین مجموعه‌ى نظام اسلامى و مجموعه‌ى کفر و استکبار، که این‌جا کسانى حرف‌هاى آنها را تکرار کردند.»
«جمهوری اسلامی، کشتی نجات»
در این سخنان اصل نظام و حفظ نظام مهم‌ترین موضوع خوانده شده است. آیت‌الله خامنه‌ای در اشاره‌ای تلویحی، نظام جمهوری اسلامی را به قطاری تشبیه کرده که «به سمت هدف دارد حرکت می‌کند و بلاشک به هدف خواهد رسید.» وی وجود ضعف‌ها و کاستی‌ها را به کسانی تشبیه کرده که در این قطار به «وظایف‌شان عمل نمی‌کنند» یا «زمین را کثیف می‌کنند» و «آشغال جمع می‌کنند» که البته در حرکت قطار اخلالی ایجاد نمی‌کنند. رهبر جمهوری اسلامی معتقد است که «در این فتنه‌هاى بعد از انتخابات، آن چیزى که اساس قضیه است، این است که رأى مردم و حضور مردم از نظر یک عده‌اى نفى شد، مورد خدشه قرار گرفت، نظام تکذیب شد، مورد تهمت قرار گرفت». در بخش دیگری از این سخنان نیز «نظام» به کشتی نوح تشبیه شده بود.
شفافیت در آن‌چه "خطوط قرمز" خوانده شده، موضوع دیگری‌ست که در مجموعه سخنان آیت‌الله خامنه‌ای، بدان انگشت تأکید گذاشته شده است. به گفته خامنه‌ای، «تأکید بر خطوط مرزى نظام با مخالفان و دشمنان، در انتخابات لازم است. بایستى خطوط مرزى نظام با مخالفان نظام، با دشمنان نظام، کاملاً مشخص شود، بر آن تکیه شود و از مخالفان نظام اعلام برائت بشود.» وی در سخنان منتشرشده باز هم به «مسئله‌ى بصیرت براى خواص» تأکید کرده است. خامنه‌ای البته اشاره‌ای به این "خواص" نمی‌کند.
وی در سخنان خود اشاره کرده بود که آن کسانى که «این نقشه‌ى کلى را که متبلور است در قانون اساسى و حکمیت قانون و داورى قانون» را رد می‌کنند، کسانى‌اند که خودشان به دست خودشان صلاحیت حضور در نظام اسلامى را دارند از دست می‌دهند و صلاحیت ندارند.»
رهبر ایران انتخابات در آمریکا و دمکراسی‌های معروف دنیا را نه بر اساس رأی مردم که «رقابت گروه‌هائى از جبهه‌ى خاصه» دانسته که «سرمایه‌دارها، کمپانى‌دارها، متنفذین مالى، باندهاى عظیم مالى» از آن جمله‌اند. به اعتقاد رهبر ایران، در انتخاباتِ نظام جمهورى اسلامى اما این مردم‌اند که تصمیم می‌گیرند.
آیت‌الله خامنه‌ای در فاصله کوتاهی پس از اعلام نتیجه انتخابات و پیش از تأیید شورای نگهبان و بدون پایان مهلت اعتراض، بر صفحه تلویزیون دولتی ایران حاضر شد و نتیجه را تأیید کرد. پس از آن نیز با اعتراض‌ها به‌شدت برخورد شد

۱۳۸۸ اسفند ۱۶, یکشنبه

باز گشت همه به سوی اوست

۱۳۸۸ اسفند ۱۵, شنبه

گزارشی از پرونده محمد امین ولیان، دانشجوی محکوم به اعدام

در هفته‌های اخیر، تایید حکم اعدام محمدامین ولیان، فعال دانشجویی 20 ساله و عضو انجمن اسلامی دانشگاه دامغان، اعتراض‌های گسترده داخلی و بین‌المللی را در بر داشته است.
وب‌سایت ندای سبز آزادی، طی گزارشی خبر از تایید حکم اعدام این دانشجو داد. قضاوت دادگاه ولیان را صلواتی بر عهده داشت و او را به «محاربه»، «افساد فی‌الارض»، «اجتماع و تبانی جهت انجام جرائم علیه امنیت کشور»، «فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران» و «توهین به مقامات ارشد نظام» متهم کرد.
این فعال دانشجویی یکی از ۵ نفری است که در جلسه چهارم دادگاه‌‌های متهمان عاشورا به اعدام محکوم شد و با تایید حکم وی، احتمال اجرای آن، هرلحظه وجود دارد.
در ابتدا، برخی خبرگزاری‌ها اشاره نمودند که یکی از دلایل صدور حکم اعدام برای ولیان، سخنان آیت‌الله مکارم شیرازی در خصوص «محارب‌بودن حرمت‌شکنان روز عاشورا» بوده است و این سخنان به عنوان یک فتوای شرعی تلقی گشته و بر اساس آن حکم اعدام صادر شده است.
این درحالی است که در روزهای اخیر آیت‌الله مکارم شیرازی در این‌باره اظهار داشت که چنین فتوایی درباره چنین شخصی نداده است و این «شیطنتی» است که «برخی از سایت‌ها» انجام داده‌اند.
آیت‌الله صانعی نیز در اظهاراتی اشاره کرد: « هرگاه جمعیتی متشکل به اعمال حکومت و رفتار آن اعتراض داشته باشند و اعتراض خودشان را بیان کنند، قطعاً محارب نیستند.»
در سوی دیگر، آیت‌الله مصباح یزدی در اظهارات خود در نماز جمعه تهران از رییس قوه قضاییه خواست تا به اعدام متهمان ادامه دهد. محمود احمدی بیغش، عضو فراکسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس نیز در اظهاراتی از اعدام معترضان حمایت کرد و «شبیه‌سازی اعدام‌های سال 67» را صحیح خواند.
ولیان در دادگاه‌ها تنها به دو مورد اعتراف کرد. اول اینکه در سه مرحله سنگ پرتاب کرده و این سنگ‌ها به کسی آسیب نزده است و از دادگاه درخواست نمود تا بررسی نماید چرا نارضایتی او به این شکل بروز پیدا کرده است. وی همچنین اعتراف نمود که در تظاهرات شعار «مرگ بر دیکتاتور»‌سر داده است.
عبدالفتاح سلطانی در گفتگویی با کمپین بین‌المللی حقوق بشر درباره اتهام محاربه اظهار داشت متهم باید «اقدام مسلحانه» انجام داده باشد یا باید «هوادار» یا «عضو» یک گروه مسلح باشد. در غیر این‌صورت محاربه بی‌معتی است. وی همچنین پرتاب سنگ را از مصادیق محاربه ندانسته و ابراز داشت که اگز پرتاب سنگ به کسی آسیبی رسانده باشد می‌توان با وی «برخورد قانونی» کرد اما هرگز نمی‌توان او را «محارب» نامید.
در دادگاه این فعال دانشجویی، به بیانیه‌های انجمن اسلامی دانشگاه دامغان و دفتر تحکیم وحدت اشاره شد و حتی در مورد برگزاری مناظره انتخاباتی بین مصطفی تاج‌زاده و اسماعیل گرامی‌مقدم به وی اتهاماتی وارد شد. دوستان وی، محمد را یکی از فعال‌ترین اعضای انجمن اسلامی دانشگاه دامغان خواندند. محمدامین ولیان یکی از حامیان میر حسین موسوی؛ و عضو ستاد دانشجویی وی در دامغان بود.
در روزهای گذشته، اخباری مبنی بر تحت‌فشار قرار گرفتن خانواده ولیان برای عدم اطلاع‌رسانی در زمینه فرزندشان منتشر شده است. کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران طی اطلاعیه‌ای اعلام نمود که خانواده ولیان از «تایید» خبر حکم اعدام فرزندشان خودداری می‌کنند. یکی از دوستان وی در این زمینه گفت خانواده ولیان به شدت «تحت فشار» هستند تا با رسانه‌ها و نهادهای حقوق بشری مصاحبه نکنند.
دفتر تحکیم وحدت نیز طی بیانیه‌ای صدور حکم اعدام برای این فعال دانشجویی را محکوم کرد و ابراز داشت حاکمیت برای اعدام این دانشجو «تاوان سنگینی» خواهد پرداخت. دفتر تحکیم وحدت، در این بیانیه صدور این حکم را شروع فصل جدیدی از «برخوردها و سرکوب‌های پس از انتخابات ریاست جمهوری» دانسته و از کلیه فعالان مدنی و حقوق بشری خواسته‌ است مانع از حرکت‌های «خطرناک» بعدی حاکمیت در این راستا شوند.

در حال حاضر تعداد زیادی از دانشجویان و فعالان دانشجویی در زندان به سر می‌برند. فشار بر دانشجویان منتقد سال‌های اخیر همواره مشاهده شده و در چندماه اخیر رو به فزونی گذارده است. از جمله آخرین احکام سنگین که برای فعالان دانشجویی صادر شد می‌توان به حکم 15 سال حبس تعزیری برای علی کانطوری و 6 سال حبس برای امید منتظری اشاره کرد.

کمیته گزارشگران حقوق بشر